جدول جو
جدول جو

معنی هیس هس - جستجوی لغت در جدول جو

هیس هس
صوتی که امر به سکوت می کند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کلمۀ نفی که در نبودن کسی در جایی استعمال می شود مثلاً در این جا کیست؟ هیچ کس، کنایه از ناکس، فرومایه، برای مثال مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد / که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد (سعدی - ۱۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
(هََ سِ هََ سِ)
کلمه ای است که وقت امکان و برانگیختن بر کاری گویند. (منتهی الارب). کلمه ای است که به انسان گفته میشود وقت امکان امری و برانگیختن و تحریض بر کاری و گویند در هنگام چپاول کردن و تاراج نمودن گفته میشود وقتی که قریه ای یا قبیله ای مورد تاراج قرار گیرد و هیچ کس از آنان باقی نماند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
همانا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ هَِ)
جمع واژۀ هسهسه. (منتهی الارب) ، راه پیمایی در شب. (از ناظم الاطباء) ، آواز سپل شتر. (از اقرب الموارد).
- هساهس الناس، کلام خفی که فهمیده نشود. (از اقرب الموارد) (آنندراج).
- هساهس الجن، عزیف جن. صوت جن. (از اقرب الموارد). آواز خفی جن که به شب در بیابان شنیده می شود. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان. دارای 463 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ / هَِ هَِ)
عجب عجب. سخت عجیب. چه شگفت:
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
از هجر غافلی تو کت از جهان برآرد.
خاقانی.
گفت هی هی گفت تن زن ای دژم
تا در این ویرانه خود فارغ کنم.
مولوی.
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله چه میکنی هی هی.
حافظ.
، علامت تحقیر و استخفاف. (یادداشت مؤلف) : هی هی جبلی قم قم
لغت نامه دهخدا
دختر امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و او زوجه عبدالله بن عقیل است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هی هی
تصویر هی هی
عجب عجب، چه شگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیچ کس
تصویر هیچ کس
((کَ))
کسی، شخصی، ناچیز، بی ارزش
فرهنگ فارسی معین
گرماگرم
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی که به هنگام تأسف و افسوس بر زبان رانند، افسوس، هیهات
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی که چوپانان در هنگام حمله ی گرگ به گله ادا کنند
فرهنگ گویش مازندرانی